A
سلامت روان سالمندان

رفتار درمانی شناختی در سالمندان یا مثلث CBT چیست؟

محتوا پنهان

رفتار درمانی شناختی سی.بی.تی یا Cognitive Behavioural Therapy یکی از روش های روان درمانی است که در سطوح مختلف به حل مشکلات روانی افراد مسن می‌پردازد. این رویکرد درمانی، اصول و تکنیک های آن مبتنی بر روانشناسی شناختی است که اهمیت زیادی بر شناخت ها و افکار انسان قائل هستند و نوع این افکار و شناخت‌ها را در سلامت یا عدم سلامت روان سالمندان بسیار سهیم می‌دانند. براین اساس در جریان شناخت درمانی، شناخت درمانگر تلاش دارد با شناخت افکار و باورهای فرد به تصحیح آنها بپردازد و سالمند را در داشتن شناخت مفیدتر یاری دهد.

در ادامه سعی داریم شما را بیشتر با این روند درمانی آشنا کنیم. امیدواریم با شناخت بیشتری از خودتان به سمت سلامت روان و بهبود روند زندگی قدم بردارید.

با سالمندان عصبی چگونه رفتار کنیم؟

هدف از رفتار درمانی شناختی در سالمندان

احتمالا در فرآیند برنامه ریزی برای درمان اختلال های افسردگی بود که رویکردهای شناختی، توجه اکثر درمانگران را به خود جلب کرد. امروزه رفتاردرمانی شناختی، کاربردهای بس وسیعتری دارد و بسیاری از آنها به مواردی مربوط می‌شوند که با استفاده از سایر روش ها نمی‌توان آنها را به سادگی و به طرز موثری درمان کرد. این موارد عبارتند از اختلال های اضطراب و وسواس، اختلال‌های خورد و خوراک، برخی از مسائل جسمی، جنبه‌هایی از ناتوانی‌ها در بیماران مبتلا به بیماری‌های روانی مزمن، و نیز مسایل جنسی و زناشویی در سنین بزرگسال و سالمندان.

ریشه رفتار درمانی شناختی

رفتاردرمانی امروزی به عنوان نیروی عمده در روان شناسی در طول دهه ۱۹۷۰ پدیدار شد و تاثیر قابل ملاحظه ای بر آموزش و پرورش، روان شناسی، روان درمانی، روان پزشکی و مددکاری اجتماعی داشت. فنون رفتاری گسترش یافتند تا راه حل هایی را نیز برای مشکلات تجاری، صنعتی و پرورش کودک تامین کنند. فنون رفتاردرمانی به عنوان درمان ارجح برای تعدادی از مشکلات روان شناختی در نظر گرفته می شدند.

۱۰ طرز فکر مضر برای سالمندان و تفکر جایگزین آنها

امروزه بسیاری از سالمندان در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح، ناخواسته دچار خطای شناختی می‌شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه‌ای بسیار خطرناک و سهمگین است. شاید بسیاری از گرفتاری‌های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار به این نوع خطاها باشد.

به نظر می رسد افسردگی، بی قراری، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند. آلبرت الیس روان شناس معروف، این خطاها را شناسایی و در قالب ۱۰ خطای شناختی معرفی کرده است. انسانهایی که تفکر غیر منطقی دارند یا خطاهای شناختی در افکارشان پیداست، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند. شاید عدم اطلاع، باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می‌شود. قبل از هرچیز لازم است تفکرهای مضر را شناسایی کنیم تا به درمان و از بین بردن آنها بپردازیم.

  1. فکر همه یا هیچ (صفر یا صد)

در این نوع افکار، قانون همه یا هیچ حاکم است. سالمند یک رفتار، فکر، موفقیت، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می‌بیند. هر چیز کمتر از کامل، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار یا بخشی از یک کار، یک فعالیت یا یک امتیاز، آنها را از مزایای آن امر محروم می‌کند.

افرادی که اینگونه می‌اندیشند، همه چیز را سیاه و سفید میبینند. آنها باور دارند یا کاری را عالی انجام داده‌اند یا آنکه آن کار هیچ ارزشی ندارد. آنها توان طیفی دیدن امور را ندارند، در حالیکه میدانیم اکثر مهارت‌ها و فعالیت‌های انسان در حد وسط قرار دارد. به همین دلیل افرادی که اینگونه می‌اندیشند، آمادگی بسیاری برای دچار شدن به اضطراب و افسردگی دارند.

اضطراب به جهت آنکه نگرانند مبادا به استانداردهای بالا و غیرمعقولی که در ذهن دارند، نرسند و افسردگی به واسطه آنکه بسیاری از کارهای آنها در گذشته با وجود تلاش زیاد، به استانداردهای ذهنشان نرسیده است؛ این موضوع از نظر آنها شکست محسوب می‌شود. خطای شناختی همه یا هیچ، پایه و اساس کمال گرایی است.

فکر جایگزین

به خود میگویم که به ندرت در زندگی، چیزی صفر یا صد است. من باید به صورت طیفی موضوع را ببینم. باید عملکردم را واقع‌بینانه ارزیابی کنم و هر دو جنبه مثبت و منفی را در نظر بگیرم. به قسمتهای موفقیت‌آمیز عملکرد خود نیز فکر می‌کنم. هیچ چیز خوب یا بد مطلق نیست. اگر صفر یا صدی فکر کنم، عزت نفس خودم را زیر سوال میبرم.

از خودم میپرسم: آیا من از خودم انتظار کامل بودن را دارم؟ هیچ انسانی کامل نیست و من حق اشتباه کردن دارم. قرار نیست به همه اهدافم برسم، من انسانم و جایز الخطا. خوب است که به اهداف ذهنم برسم، ولی اگر نرسم هم فاجعه اتفاق نیفتاده است. من بر کارها و عملکردهای موفقم تمرکز میکنم و نه شکستهایم، زیرا میدانم از این طریق، عملکرد من بهبود پیدا میکند.

  1. تعمیم مبالغه آمیز (احتمال رخ دادن بیش از حد اتفاق)

سالمندانی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ‌تر از مقدار واقعی آن می‌بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می‌کند. در این نوع از خطاهای شناختی، فرد دچار تفکر همیشه یا هرگز می‌شود و شدت هر اتفاق را پررنگتر از مقدار واقعی آن میبیند یا آنکه یک واقعه منفی را به کل زندگی تعمیم می‌دهد.

تعمیم مبالغه آمیز را میتوان در افرادی که دچار ترس از هواپیما، آسانسور، سگ یا … هستند، مشاهده کرد. فردی که ۱ بار دچار چاله هوایی شده است، احتمال وقوع مجدد آن را بسیار بیشتر از مقدار واقعی آن در نظر میگیرد. اگر از سالمندانی که دچار ترس پرواز هستند، سوال کنیم که چند درصد احتمال میدهند هواپیمایشان دچار سانحه شود، آنها به طور معمول بین ۲۰ تا ۵۰ درصد را ذکر میکنند؛ در حالیکه میدانیم احتمال سانحه هوایی و سقوط هواپیما در طول زندگی یک نفر، ۳ در ۲۰۰۰۰ است؛ درحالیکه این عدد برای تصادف ماشین، ۱ در ۱۰۰ است. این در حالی است که ۱ نفر از هر ۳ نفر از مسافرت هوایی ترس دارد. دلیل این امر، خطای شناختی احتمال بیش از حد است. این نوع از خطاهای شناختی را میتوان در جملاتی مانند: “اگر یک سنگ از آسمان نازل شود، به سر من میخورد” یا “هر چه سنگ است، پیش پای لنگ است” سراغ گرفت.

خطای شناختی تعمیم مبالغه آمیز منجر به افسردگی در سالمندان مثال: “در کار خود موفق نشدم، هیچوقت موفق نمیشوم” و اضطراب، “دفعه قبل حین رانندگی تصادف کردم، پس دیگر رانندگی نمیکنم” ، “دفعه پیش هنگام سخنرانی دچار وحشت شدم، برای همین هیچوقت نمیتوانم سخنرانی کنم” میشود.

فکر جایگزین

همه ما در زندگی دچار وقایع منفی میشویم که بعضی از آنها بیشتر از بقیه به ما آسیب میزنند. اما به معنای آن نیست که آینده نیز مانند گذشته تکرار شود. به جای آنکه بگویم “من در امتحان قبول نشدم، دیگر قبول نمیشوم”، میگویم و باور دارم که “من دفعه قبل قبول نشدم، اما با تلاش بیشتر و به جهت تجربه بالاترم این‌بار قبول میشوم.” به وقایع منفی فکر میکنم که در گذشته بر آنها غلبه کردم و نتایج آنها در زندگیم باقی نماند.

  1. فیلتر منفی

سالخوردگانی که دارای این نوع افکار هستند، تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می‌بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می‌کنند و بقیه را به فراموشی می‌سپارند. عدم توانایی در دیدن بخش‌های مهمتر این حوادث، عاملی است که ذهن ما را درگیر می‌کند. در این نوع از خطاهای شناختی، ۱ نکته منفی در یک مجموعه، کل آن مجموعه را زیر سوال میبرد؛ مانند، جوهر سیاه رنگی که اگر در آب ریخته شود، کل آب را سیاه میکند.

جالب است به این مثال ها توجه کنید:

  • به پیکنیک رفته‌اید و همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفته است، ولی در لحظه آخر باران باریده است. از نظر شما کل پیکنیک خراب شده است.
  • روابط خوبی با همسرتان دارید و او فردی مهربان و با محبتی نسبت به شما است، ولی به دلیل مشغله کاری، روز تولدتان را فراموش میکند. از نظر شما همه چیز رابطه شما پوچ و بی معنی میشود.

فیلتر منفی به مقدار زیاد در سالمندان افسرده وجود دارد و از آنجایی که فرد افسرده این نوع نگاه بدبینانه خود را واقعی و مطابق حقیقت میپندارد، هیچ چیز در زندگی او به طرز خوب و صحیحی پیش نمی‌رود، زیرا فکر فرد بدبین مسلما در هر واقعه‌ای میتواند ۱ نکته منفی بیابد که از نظر او مساوی است با خراب شدن کل آن اتفاق یا موضوع.

  • تولد خوبی بود ولی کیک کم آمد.
  • لپتاپ خوبی است، ولی کیبورد آن اندکی سفت است.

فرد دارای این نوع خطای شناختی، به سختی از زندگی خود احساس شادی و رضایت میکند.

فکر جایگزین

یک اتفاق ناخوشایند نمیتواند کل موضوع را زیر سوال ببرد و من میتوانم همچنان به قسمتهای خوشایند آن توجه کنم و لذت ببرم. از خود میپرسم که آیا به خاطر ۱ واقعه، کل موضوع را زیر سوال میبرم؟ »درست است که آخر پیک‌نیک باران بارید، ولی در مجموع خیلی خوش گذشت و من اجازه نمیدهم یک موضوع، کل روزم را تحت‌الشعاع قرار دهد. «به جای نگریستن تنها بر یک قسمت، سعی کنید به کل تصویر بنگرید.»

رفتار-درمانی-شناختی-در-سالمندان

  1. بی توجهی به امر مثبت

افراد مسنی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه های مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی‌اهمیت جلوه می‌دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می‌خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد.

بی توجهی به امر مثبت، شادی زندگی را می‌گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می‌دهد. این نوع از خطاهای شناختی را نیز به مقدار زیاد در افراد افسرده میتوان یافت. فرد به تجربیات و اتفاقات خوبی که برایش پیش می‌آید، بی‌توجه است یا تعریف های خوب دیگران را در مورد خود قبول نمیکند. این افراد برای جنبه های مثبت زندگی خود ارزشی قائل نیست و آن را بی اهمیت میدانند.

اگر در شغل خود موفق است، میگوید: آنقدرها هم کار مهمی انجام نداده‌ام، این کار از دست هر کسی بر می‌آید. اگر فردی از او تعریف کند، آن را به حساب تعارف می‌گذارد. او به دلیل عزت نفس اندکی که دارد، هیچ چیز مثبتی را درباره خود نمی‌پذیرد. اگر در موسیقی رتبه اول شود، میگوید اتفاقی بوده یا آنکه در این سطح، اول شدن ارزشی ندارد. اگر کسی او را مهربان بداند، میگوید او حقیقتا من را نشناخته است، اگر بیشتر من را بشناسد نظرش عوض می‌شود. اگر کسی بگوید امروز سر کار دچار حمله وحشت نشدی، میگوید به خاطر آن بود که سرم گرم بود وگرنه دچار حمله میشدم.

فکر جایگزین

تمرکز، تمرکز، تمرکز بر همه اتفاقات مثبت! وقایع مثبت امروز یا این لحظه را مرور کنید. کاغذ و قلمی در دست داشته باشید و آنها را بنویسید. از نکات مثبتی که برای شما اتفاق افتاده است و ویژگی‌های خوب خودتان لذت ببرید. از خودم میپرسم آیا من بر نکات منفی خودم تمرکز میکنم و نکات مثبتم را از یاد میبرم؟ آیا من درباره نکات خوب دیگران نیز اینقدر سختگیرانه و غیرمنصفانه قضاوت میکنم؟؟ یا آنکه آنها را تحسین میکنم و موفقیت‌هایشان را ارزشمند می‌دانم؟

  1. نتیجه گیری شتابزده

بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد، نتیجه گیری شتابزده می‌کنید. این نوع از خطاهای شناختی از ۲ طریق صورت میپذیرد: ذهنخوانی و پیشگویی.

ذهنخوانی: سالمند به طور دلبخواهی و بدون آنکه دلیل محکمی داشته باشد، درباره علت رفتار دیگران نتیجه‌گیری منفی می‌کند. در این نوع از خطاهای شناختی، فرد حدس میزند که دیگران چه قضاوت و احساسی درباره او دارند. فردی در هنگام صحبت شما خمیازه می‌کشد و شما بدون دلیل نتیجه میگیرید که حرف شما خسته کننده بوده است در حالیکه ممکن است او شب قبل خوب نخوابیده باشد.

شخصی از کنار شما رد میشود و سلام نمیکند و شما بدون شواهد کافی نتیجه میگیرید که حتما از دست من ناراحت است، در حالیکه امکان دارد شما را ندیده باشد و یا به دلیل اتفاق بدی که برای او پیش آمده و شما خبر ندارید، دل و دماغ احوالپرسی نداشته باشد.

باید توجه کرد که فرد در ذهنخوانی، دیگران و واکنش آنها را براساس دنیای ذهنی خودش تفسیر میکند. چون در درون، خود را فردی خسته کننده و حوصله سر بر میداند، کوچکترین واکنش و عکس العملی از سوی دیگران او را به نتیجه ذهن خودش می‌کشاند. بنابراین استنباط فرد بر اساس فرض‌های اولیه ذهن خودش است و نه دلیل واقعی رفتار دیگران.

ذهنخوانی معمولا بیشتر در روابط صمیمانه ایجاد میشود. زن گمان میکند که میداند در ذهن شوهرش چه میگذرد. “او دارد در دلش به من میخندد”، “او فکر میکند من موفق نمیشوم”، “از دست من عصبانی است، او فکر میکند من احمق هستم”

پیشگویی: بدون دلیل کافی، آینده را پیشبینی میکنید و اصرار دارید که اتفاق ناگواری برای شما بیفتد. مانند: اگر بیرون بروم دچار حمله وحشت میشوم؛ افسردگی من خوب نمیشود و همیشه غمگین خواهم بود؛ من ازدواج موفقی نمیکنم. سمبل این نوع خطای شناختی را در کاراکتر گلام در کارتون گالیله میتوان مشاهده کرد. او دائماً میگفت”کارمون تمومه، من میدونم ما موفق نمیشیم”.

فکر جایگزین

به خود یادآوری میکنید که دنیای ذهن دیگران با شما متفاوت است و شما نمیدانید که دیگران چگونه فکر میکنند و هنوز شاهد محکمی ندارید که نحوه قضاوت آنها چگونه است و آنچه به فکرتان رسیده است، بیشتر فکر شما است تا دیگران.

به طور مثال، آنچه شما دیده‌اید و درباره آن یقین دارید، خمیازه کشیدن فردی در حین صحبت شما بوده است و نه خسته کننده بودن حرف های شما. به خود میگویید که نمیتوانید بدون مدرک، آینده را پیشبینی کنید. پیش از نتیجه گیری سریع به مقدار کافی بیندیشید. به جای آنکه آینده را منفی پیشبینی کنید، آن را مثبت تمام کنید. به جای آنکه بگویید: “من امروز روز بدی خواهم داشت، بگویید: “امروز مشکلات زیادی در پیش دارم ولی بر آنها غلبه میکنم”. “اگر بیرون بروم شاید دچار حمله وحشت شوم، ولی میتوانم آن را به خوبی کنترل کنم”. “به جای آنکه بگویید چون قبلا اینگونه بوده پس در آینده هم اینگونه خواهد بود، میگویید من توان تغییر شرایط را دارم و میخواهم شرایط را تغییر دهم”.

  1. درشت بینی (فاجعه سازی) و ریزبینی

از یک سو درباره اهمیت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه می‌کند و از سوی دیگر، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می‌کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می‌گیرند، در صورت انجام کاری خطا، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بیند.

افراد افسرده معمولا خطاهای خود را بزرگ کرده و نکات مثبت زندگی خود و توانایی هایشان را ریز و بی اهمیت در نظر میگیرند. مانند:”درست است که تحصیلکرده، ورزشکار و موفق هستم ولی کسی به خاطر سن زیادم حاضر نیست پیشنهاد دوستی من را بپذیرد”. “آدم باهوشی هستم ولی چه فایده، چهره زیبایی ندارم، همه این روزها به دنبال فرد زیبا میگردند”.

سالمند اتفاقات بدی را که برای او افتاده یا آنکه فرد گمان میکند شاید اتفاق بیفتد را بسیار بدتر از آنچه واقعا هست درک میکند. ” اگر جواب رد به من بدهد، من آبرویم پیش همه میرود” ، اگر بمیرم بهتر است تا آنکه در بی آبرو شوم”. در این نوع از خطاهای شناختی، فرد از سویی دیگر معمولا موفقیت‌های دیگران را بزرگتر از آنچه هست و مشکلاتشان را کوچک در نظر میگیرد.

فکر جایگزین

 از خود میپرسم که آیا من درباره نتایج منفی این موضوع بیش از اندازه اغراق نمیکنم؟ با خودتان بگویید:” به این واقعه تنها به اندازه واقعی‌اش اهمیت میدهم. درست است که نه شنیدن بد است اما آیا واقعا به آن بدی که من تصور میکنم است و نمیتوانم آن را جبران کنم؟”

  1. استدلال احساسی

سالمندانی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می‌کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت‌ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می‌دارد . بدون شاهد کافی یقین میکنند که واقعیت همان چیزی است که احساس منفی آنها را بیان میکند.

جمله “دلم گواهی نمیدهد” که زیاد نیز میشنویم، مصداق این نوع از خطاهای شناختی است. مثال: احساس میکنم آدم بدی هستم، پس حتما بد هستم، احساس گناه میکنم، پس حتما کار بدی انجام داده‌ام. حس میکنم شکست خورده هستم، حتما یک شکست خورده هستم. در هنگام سوار شدن به هواپیما خیلی دچار اضطراب شدم، برای هواپیما یک اتفاقی پیش می‌آید.

متاسفانه کافی است از چندین باری که فرد این نوع استدلال را انجام می‌دهد، بر حسب تصادف یکبار اتفاق بد همزمان با آن شود، او احساس خود را دلیل بر درستی تفکر خود در نظر میگیرد و موارد بیشماری که با وجود احساس بد، اتفاقی نیفتاده را نادیده میگیرد. مانند: فرد پس از آنکه تصادف می‌کند، با خود میگوید: “من دلم رضایت نداشت که به این سفر بروم” در حالیکه این سالمند چنان اضطراب دارد که برای انجام هر کاری تردید دارد. این نوع از خطاهای شناختی را در سالمندان افسرده بیشتر میتوان مشاهده کرد. فرد مسن افسرده همواره احساس غم میکند و بر اساس این احساس خود، یقین دارد که هیچ چیز درست نخواهد شد و موفقیتی به دست نخواهد آورد.

فکر جایگزین

از دوستان مورد اطمینان خودم سوال میکنم که آیا آنها نیز اینگونه فکر می‌کنند؟ به خودم یادآوری میکنم که این تنها احساس من است و هیچ دلیلی بر درست بودن آن ندارم. در گذشته نیز بارها احساسات من به تحقق نپیوسته است.

  1. باید اندیشی

در این نوع از خطاهای شناختی، فرد باور دارد که امور باید آنگونه که او انتظار دارد پیش برود، در حالی که این قانون ذهن شما است و با قانون دنیا مطابقت ندارد. شما میگویید: ” من به او خیلی خوبی کردم، او نباید به من بی احترامی می‌کرد”. ولکن این باید ذهن شما با واقعیت تطابق ندارد. شما همچنان میتوانید به شخصی خوبی کنید و او به شما بی احترامی کند.

فرد باید اندیش، توان درک شرایط را ندارد و باور دارد که انتظار ذهن او در هر صورت باید متحقق شود. باید اندیشی را به مقدار زیاد در افراد کمالگرا میبینیم. مانند: “باید نفر اول شوم”، “نباید هیچ اشتباهی بکنم”، “باید در مصاحبه قبول شوم”. پر واضح است که فرد میتواند به جای”باید اندیشی” از “بهتر است” استفاده کند، این امر فشار زیاد را از دوش او برمیدارد، زیرا عدم موفقیت را فاجعه نمیداند. در نتیجه تمرکز بیشتری دارد که خود منجر به عملکرد بهتر او میشود.

در صورت عدم تحقق بایدهایی که فرد در رابطه با خود دارد، در او ایجاد احساسات گناه، شرم و یأس می‌کند و عدم تحقق بایدهایی که فرد در رابطه با افراد دیگر دارد، منجر به احساسات خشم و نا امیدی می‌شود. هیچ بایدی وجود ندارد که امور، مطابق انتظار شما پیش برود و این بایدها و نبایدها منجر به تلخ شدن زندگی می‌شود. مانند: «من بزرگتر هستم، او اول باید از من عذرخواهی کند.» و باید طرف مقابل نیز چنین است: «تقصیر او بوده، او باید اول عذرخواهی کند».

فکر جایگزین

باید ذهن من لزوما با حقایق دنیا مطابقت ندارد. این تنها باید ذهن من است. از خود سوال میکنم اگر به این باید ذهنم معتقد باشم، چه مزایایی و چه مضراتی دارد. از افراد مورد اعتماد خود درباره صحت این بایدهای ذهنم سوال میکنم.

  1. برچسب زدن

این نوع از خطاهای شناختی، شکل بسیار افراطی تعمیم بیش از حد است. در این سبک تفکر، شما یک جنبه از وجود شخص را با کل وجود او اشتباه میگیرید. اگر شخصی ۱ بار تنبلی کرد او را تنبل میدانید، در حالیکه بسیاری از مواقع او فعالانه عمل کرده است. اگر فردی ۱ کار نابخردانه‌ای انجام داد، او را احمق خطاب می‌کنید؛ در حالیکه بسیاری از مواقع او هوشیارانه عمل کرده است. شما به جای آنکه بگویید این بار باختم، میگویید من ۱ بازنده هستم. متاسفانه وقتی به دیگران برچسب میزنیم، نمیتوانیم خوبی آنها را ببینیم و آنها را تنها در قالب برچسب‌هایمان میبینیم.

برچسب زنی باعث میشود همسر و نزدیکان خود را تنبل، بی فکر و خسیس ببینیم و نه مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها. این درحالیست که انسان با ۱ ویژگی تعریف نشده و در آن ویژگی نیز مطلقاً خوب یا بد نیست.

هیچ انسانی در همه مواقع حسادت نمی‌ورزد و بالعکس، هیچ انسانی نیز در همه مواقع بخشنده نیست. متاسفانه این از جمله شگردهای بد جنگی است که دشمن را بدِ مطلق، حیوان، متجاوز، کثیف و … توصیف می‌کنند و نه مجموعه‌ای از بدی ها و خوبی ها و این علت کارهای خلاف اخلاقی است که در جنگ ها صورت میپذیرد، زیرا دشمن یک حیوان کثیف و … است و نه یک انسان.

فکر جایگزین

حال که فهمیدم به خودم یا دیگران یک برچسب منفی زده‌ام، ۱ ویژگی مثبت خودم یا دیگران را به خاطر می‌آورم. «اگرچه من اشتباه کردم ولی اشتباه کار نیستم، بسیاری از مواقع عملکرد خوبی داشته ام.

  1. خود مقصر پنداری

در این خطا، سالمند خود را بی جهت مسئول حادثه‌ای قلمداد می‌کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. در این نوع از خطاهای شناختی شما گمان میکنید که بایستی بتوانید همه چیز را کنترل کنید، بنابراین اگر خطا یا اشتباهی در جایی و توسط کسی پیش بیاید شما خودتان را مقصر میدانید.

همسرتان با زن دیگری ارتباط برقرار کرده است و شما با خود میگویید: “تقصیر من است، اگر از لحاظ جنسی گرمتر بودم، اگر زیباتر بودم، اگر بیشتر برای همسرم وقت میگذاشتم و اگر …، این اتفاق نمی‌افتاد”. در حالیکه در رفتار همسر شما چندین عامل دخیل است که شما هیچ کنترلی بر آنها ندارید. فرزند یا نوه شما در مدرسه عملکرد خوبی ندارد و شما به جای آنکه به دنبال دلیل واقعی آن باشید، خود را مقصر میدانید.

خود مقصر پنداری منجر به احساسات گناه، شرم و عدم کفایت میشود. شما خود را والد با کفایتی نمیدانید و از این بابت احساس گناه و تقصیر میکنید.

فکر جایگزین برای رفتار درمانی

دقت میکنم تا با ارزیابی موضوع بفهمم آیا در این موضوع من مسئولیتی دارم یا خیر. آیا واقعا تنها من مسئول نتیجه به دست آمده هستم؟ آیا من توان کنترل کردن دیگران و همه شرایط را داشتم؟ چه عوامل دیگری در به وجود آمدن این امر دخیل بوده اند؟

رفتار شناختی سالمندان

رفتار درمانی شناختی یک آموزش است. هدف این است که سالمند بیاموزد خود، درمانگر خودش باشد و بر پیش گیری از عود تاکید میشود. درمانگر در همان نخستین جلسه درمان درباره ی ماهیت و سیر اختلال، فرایند درمان و مدل شناختی، مثلا این که چه طور افکار مراجع روی رفتار و هیجان او تأثیر می‌گذارند، به وی آموزش می‌دهد. اما باقی روند بر عهده خود سالمند است. در قسمت اول طرز تفکر ها یا خطاهای شناختی را برشمردیم اما در قسمت دوم با تکنیک های درمانی و چگونگی استفاده از این روش خواهیم گفت.

در جلسات رفتار درمانی شناختی سالمندان چه می‌گذرد؟

این روش درمانی محدودیت زمانی دارد. سالمندان مبتلا به افسردگی و اضطراب ساده در ۴ تا ۱۴ جلسه شناخت درمانی شرکت می کنند. هدف روانشناس مثل سایر بیماران مشابه مراجع، تسکین علایم، تسهیل بهبودی اختلال، کمک به او در حل مشکل سازترین مسائلش و آموزش روش هایی به وی برای جلوگیری از عود مشکل است. جلسات درمانی مراجعه در ابتدا به صورت هفتگی است. اگر افسردگی او شدیدتر بود، یا افکار خودکشی داشت، تعداد جلسات درمانی بیش تر و فاصله آن ها کم تر میشود. جلسات شناخت درمانی ساختار دارند.

شناخت درمانی صرف نظر از تشخیص بیمار یا مرحله درمانی، یک ساختار از قبل معلوم را در درمان پی می گیرد. روانشناس خلق او را بررسی می کند. از او می خواهد که هفته گذشته را مرور کند، هردو با همکاری هم دستور جلسه جاری را تعیین می کنند، از مراجع درخواست میشود که درباره جلسه قبل نظر بدهد، تکالیف درمانی مرور می شوند، دستور جلسه فعلی اجرا میشود، تکلیف جدید تعیین میشود، محتوای جلسه متوالی خلاصه میشود و در پایان هر جلسه از مراجع خواسته میشود درباره جلسه نظر و بازخورد بدهد. این ساختار در طی جلسات درمانی همواره ثابت باقی می ماند.

فواید رفتار درمانی شناختی برای سالمندان چیست؟

شناخت درمانی به بیماران می آموزد که افکار و باورهای ناکارآمد خود را شناسایی و ارزیابی کرده و به آن ها پاسخ بدهد. مثالی که قبلا ذکر شد، نشان می دهد که چگونه درمانگر به مراجع کمک می کند تا روی یک مشکل خاص یعنی پیدا کردن کار نیمه وقت متمرکز شود.

درمانگر افکار ناکارآمد او را با این سوال که “چه در ذهنت می‌گذشت”، پیدا می کند. وی با استفاده از روش بررسی شواهد تایید کننده و رد کننده آن افکار، اعتبار آن ها را بررسی می کند و بعد یک برنامه عملی برای مقابله با آن افکار پی ریزی می کند.درمانگر این کار را با روش پرسش گری سقراطی و به شکل گام به گام و تدریجی انجام می دهد و این احساس را در مراجع شکل می دهد که درمانگر به جای این که به چالش با مراجع پرداخته یا سعی در متقاعد کردن وی یا پذیرش دیدگاه های خود به مراجع را داشته باشد، به او کمک می کند تا اطلاعات را به دقت بررسی کند، و صحت و نیز سودمندی باورهای خودرا تعیین نماید.

شناخت درمانی از فنون متنوعی برای تغییر تفکر، خلق و رفتار استفاده می کند. مهم ترین راهبرد های مورد استفاده در شناخت درمانی عبارت اند از پرسشگری سقراطی و تجربه مشارکتی. البته فنون برگرفته از سایر رویکردها به ویژه رفتار درمانی و گشتالت درمانی نیز در چارچوب شناختی مورد استفاده قرار می گیرند. انتخاب یک فن بر مبنای ضابطه مندی درمانگر از بیمار و هدف درمانگر در آن جلسه به خصوص، صورت می گیرد.

تکنیک های رفتار درمانی شناختی برای سالمندان

اصل کلی آگاه شدن بیمار از افکار و رفتارهای ناسازگار و اصلاح آنها است. در رفتار درمانی هدف، تغییر رفتارهای غیر طبیعی و در درمان شناختی هدف، درمان نشانه هائی است که بعلت شیوه تفکر بیمار باقی مانده اند. اغلب دو روش با هم استفاده میشوند. تغییر افکار و رفتارهای بیمار سخت میباشد در نتیجه تفهیم درست روش درمانی و نیز تمرین رفتارهای جدید حتی بین جلسات درمانی از اهمیت بسزائی برخوردار میباشد. تجزیه و تحلیل و درمان تدریجی و قدم به قدم در تمامی شیوه های درمانی شناختی رفتاری انجام می گیرد؛ اما تکنیک هایی برای درمان سالمندان نیز قابل استفاده قرار میگیرد که به شرح زیر است:

آموزش آرمیدگی

درمان بعضی بیماری های جسمی که علت آنها وقایع استرس زا هستند در اختلالات اضطرابی شدید به تنهائی کافی نیست؛ شل کردن عضلات به ترتیب و تنفس آهسته و تمرکز بر روی یک تصویر آرام بخش و دور افکندن افکار پریشان کننده از ذهن. اولین جلسه ۱۲ دقیقه و بعد ۳۵ دقیقه ای و بعد از ۶ جلسه فرد میتواند بسرعت خود را آرام سازد. گاه القای سریع آرامش از طریق یک واژه کلیدی انجام میگیرد .

مواجهه

رمان اصلی فوبیاها و ترس ها. اصل کلی وادار کردن سالمند به روبرو شدن مکرر با موقعیت اجتنابی در سابق است. گاه تجسم نیز کافی است. تدریجی باشد حساسیت زدائی ولی ناگهانی صورت گیرد غرقه سازی نام میگیرد. تمرین مواجهه روزانه انجام میشود و تشویق، انگیزه بیمار را تقویت میکند.

جلوگیری از پاسخ درمان اعمال اجباری . به علت ایجاد اضطراب نیاز به حمایت کافی دارند.

وقفه در تفکر

درمان افکار وسواسی تنها استفاده از یک محرک شدید برای ایجاد وقفه در افکار وسواسی و بعد به مرور بیمار یاد میگیرد بدون استفاده از محرک در افکارخود وقفه ایجاد کند.

تمرین جرات مندی (ابراز وجود)

جهت سالمندان خجالتی و گوشه گیر. از طریق تجزیه و تحلیل رفتار اجتماعی شخص و ترتیب دادن برخوردهای اجتماعی مشکل ساز و تشویق بیمار به شیوه جامعه پسند رفتار.

مهار نفس یا خودداری: افزایش کنترل بر رفتارهائی مثل پرخوری یا سیگار و الکل . درمان شامل دو مرحله پایش نفس و تقویت نفس است ) ثبت روزانه رفتار مشکل ساز / پاداش در صورت رسیدن به هدف مورد نظر.

۴ مرحله رفتار درمانی شناختی در سالمندان (cbt)

  • شناسایی تفکرات ناسازگار
  • تفکرات ناسازگار به چالش خوانده میشوند
  • جایگزین کردن شیوه های دیگر تفکر
  • امتحان کردن شیوه های جایگزین.

تا زمان اصلاح تفکرات ناسازگار بیمار، از شیوه توجه برگردانی استفاده میشود. مثل تغییر کانون توجه و یا انجام تمرینهای ذهنی.

درمان اختلالات اساسی سالمندان با روش درمانی CBT (رفتار درمانی شناختی)

درمان اضطراب در سالمندان

این درمان مستقیم و از راه آرمیدگی انجام میشود. بطور غیر مستقیم نیز با تغییر دو عامل تثبیت کننده اضطراب (افکار برانگیزنده/‌دوری گزینی) میتوان آنرا درمان کرد .

درمان اختلال پانیک

سالمند تصور میکند نشانه های جسمانی اضطراب وی نشانه وجود یک بیماری جسمانی خطرناک است (افکار فاجعه آمیز) چنین افکاری چرخه معیوب اضطراب را ایجاد میکند. درمان شناختی اختلال پانیک سه مرحله دارد: اول،شناسائی افکار مولد پانیک. دوم، اثبات ارتباط بین افکار سالمند و حالات اضطراب. سوم، ترغیب سالمند به شیوه توجه برگردانی.

درمان افسردگی

درمان شناختی افسردگی در سالمندان پیچیده است. در افسردگی سه نوع اختلال شناختی وجود دارد. اول، افکار مزاحم سرزنش کننده ضعیف با توجه برگردانی ولی قوی باشند کنترل آنها مشکل است. دوم، اشتباه در تفکر منطقی که باعث اختلال در تفسیر وقایع میشود (بزرگ نمائی/ فاجعه سازی/ تعمیم بیش از حد/ غفلت از نکات مثبت). و سوم، اختلال تفکر در افسردگی مفروضات ناسازگار درباره مقبولیت اجتماعی است.

درمان پرخوری عصبی

قبل از شروع درمان شناختی، ابتدا روش رفتاری مهار نفس آغاز میشود. یادداشت موارد خوردنی، وقایع قبل از حملات پرخوری عصبی و حملات استفراغ و مصرف ملین. برای اجتناب از عود درمان شناختی نیز اضافه میگردد.

فرآیند مصاحبه در درمان شناختی-رفتاری

در درمان شناختی – رفتاری فرایند ارزیابی از اولین جلسه درمان آغاز می شود و در تمام طول درمان ادامه می یابد . مهمترین وسیله ی ارزیابی در درمان شناختی -رفتاری مصاحبه ی شناختی – رفتاری است . یکی از اهداف این مصاحبه رسیدن به تشخیص است. به کمک اجرای مصاحبه ی شناختی – رفتاری درمانگر به اهداف زیر دست پیدا می نماید.

گام اول: تهیه لیستی از مشکلات سالمند

در درمان شناختی-رفتاری به کمک اجرای مصاحبه شناختی-رفتاری لیستی از مشکلاتی که مراجع با خود به جلسه درمان آورده، تهیه می‌شود. بخشی از لیست مشکلات مربوط به علائمی هستند که جزو علایم تشخیصی بیماری است که مراجع به آن مبتلا است. بخش دیگر از لیست مشکلات شامل مواردی است که جزو علائم تشخیصی بیماری نیستند، اما بیمار در زندگی خود با آنها درگیر است. برای نمونه اگر بخواهیم لیستی از مشکلات بیماری که مبتلا به اختلال افسردگی است را تهیه کنیم.

لیست مشکلات وی امکان دارد شامل احساس دلتنگی، پایین بودن میزان سطح انرژی، مشکل در بخواب رفتن که به عنوان مشکلاتی است که جزو علایم بیماری وی می باشند و وضعیت نامطلوب اقتصادی به خاطر وجود بیکاری و اختلافات خانوادگی به عنوان مشکلاتی که در زندگی با آنها درگیر می شود باشد.

گام دوم: ارزیابی

فرآیند ارزیابی اولیه معمولا دو جلسه طول می کشد. در فرایند ارزیابی اولیه با کمک ابزارهای مختلف بخصوص ابزار مصاحبه علایم بیماری و مشکلات مختلف بیمار ) مانند مشکلات مربوط به مسایل اقتصادی و مشکلات بین فردی مشخص می گردد . همچینن در طول درمان نیز به کمک ابزارهای مختلف ارزیابی مانند مقیاس های خود گزارش دهی (scale report–Self) پیشبرد روند درمان مورد بررسی قرار می گیرد.

گام سوم: طرح ریزی درمان

طرح ریزی درمان بعد از مرحله ارزیابی درمان قرار دارد . به عبارت دیگر می توان گفت مرحله ی طرح ریزی درمان پلی بین مرحله ی ارزیابی و مرحله ی آغاز درمان است. در مرحله ی طرح ریزی درمان نوعی پرونده ی شناختی برای بیمار تهیه می شود و در این پرونده درمورد انواع علایمی که بیمار تجربه می کندآورده میشود.

گام چهارم: معرفی درمان

آغاز درمان معمولا بعد از پشت سر گذاشتن دو جلسه مربوط به ارزیابی است. در ابتدای این بخش ویژگیهای درمان شناختی – رفتاری توضیح داده می‌شود. معرفی درمان شناختی-رفتاری می تواند در جلسه درمان و توسط درمانگر باشد یا درمانگر می‌تواند در این زمینه کتابچه‌ای را در مورد درمان شناختی – رفتاری تهیه کرده و در اختیار بیمار قرار دهد.

گام پنجم: آموزش و اجرای تکنیک های رفتاری

بخش زیادی از وقت جلسات اولیه درمان شناختی – رفتاری به آموزش و اجرای تکنیک های رفتاری اختصاص می یابد. هدف عمده از آموزش و اجرای تکنیک های رفتاری توانا نمودن بیمار برای آگاهی از نقش افکار منفی ناکارآمد در آغاز و تداوم علایم بیماری است. با توجه به این موضوع که آموزش و اجرای تکنیکهای رفتاری آسانتر از آموزش و اجرای تکنیک های شناختی است. لذا آموزش و اجرای این تکنیک ها در جلسات اولیه درمان در اولویت قرار دارند.

در درمان شناختی – رفتاری تکنیک های مختلف رفتاری آموزش داده می شود و نوع تکنیک های رفتاری آموزش داده شده بر اساس نتایجی است که از مرحله ی ارزیابی کسب شده است. همچینن نوع و شدت بیماری نیز تا حدی زیادی در تعیین تکنیک های رفتاری که در درمان از آنها استفاده می شود نقش دارد.

گام ششم: آموزش و اجرای تکنیک های شناختی

معمولا درمانگران شناختی -رفتاری ترجیح می دهند که از تکنیک های شناختی بعد از آموزش تکنیک های رفتاری استفاده نمایند. دلیل عمده ی این موضوع دشواری آموزش و اجرای تکنیک های شناختی در مقایسه با تکنیک های رفتاری است. هدف عمده از آموزش و اجرای تکنیک های شناختی توانا نمودن بیمار برای شناسایی و مقابله با افکار منفی خودکار است.

تکنیک پیکان رو به پائین ، تکنیک سقراطی و تکنیک سه سوال از جمله مهمترین تکنیک های شناختی هستند که درمانگران شناختی – رفتاری برای درمان اختلالات مختلف بخصوص درمان اختلال افسردگی از آنها استفاده می نمایند. در تکنیک سه سوال به بیمار آموزش داده می شود که زمانی که افکار منفی خودکار را شناسایی نمود سه سوال زیر را از خود بپرسد:

  • چه شواهدی بر علیه این فکر وجود دارد؟
  • فکر متفاوت با این فکر چیست؟
  • اگر این فکر درست باشد درستی این فکر به چه معنا است؟

استفاده از این روش درمانی برای بسیاری از اختلالات روانی سالمندان مناسب است. در درمان شناختی – رفتاری خود سالمند درمانگر خود است و بعد از شناخت تفکر های غلط خویش سعی به کنار گذاشتن آن ها میکند، اما پایه ریزی این روند درمانی ابتدا باید توسط روانشناس شکل بگیرد و با انجام تکالیف مورد نظر به افراد سالخورده کمک کند.

امیدواریم شناخت این روش درمانی به سالمندان عزیز بتواند باعث کمتر شدن حالات آزردگی و ناتوانی های روانی آنان شود. این روش درمانی باعث پیوند صمیمی تر و بهتر سالمندان با روانشناسشان میگردد.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. رفتار درمانی شناختی یک آموزش است. هدف این است که سالمند بیاموزد خود، درمانگر خودش باشد و بر پیش گیری از عود تاکید میشود. درمانگر در همان نخستین جلسه درمان درباره ی ماهیت و سیر اختلال، فرایند درمان و مدل شناختی، مثلا این که چه طور افکار مراجع روی رفتار و هیجان او تأثیر می‌گذارند، به وی آموزش می‌دهد. اما باقی روند بر عهده خود سالمند است. در قسمت اول طرز تفکر ها یا خطاهای شناختی را برشمردیم اما در قسمت دوم با تکنیک های درمانی و چگونگی استفاده از این روش خواهیم گفت

    نتیجه کلی

    این رفتارها در دوران سالمندی به یک بار ایجاد نشده، نتیجه برداشت اشتباه از تجربیات گذشته(جوانی) میباشد.
    کلی:: برای درمان که ن . برای پیشگیری از این رفتارها باید در دوران قبل سالمندی چگونگی برداشت از وقایع و اتفاقات آموز ش داد . در دوران سالمندی قدرت استدلال پایین بوده و بیشتر به طرز فکر قبلیشان یقین دارن و فقط دراین دوران حالت استفاده گر ( باورهای کسب شده) میباشند.
    یعنی شکل گیری ی رفتار طی زمان بلندی بوده و به یک باره ایجاد نشده. آموزش های پیشگیری از این رفتارها هرچه قبل تر از تجربیاتی ک قراره کسب کند دیده شود در موقع بروز ی پیشامد میتواند همان لحظه درست تر تصمیم بگیرد برای ساخت همان باورهای قرار است در دوران سالمندی استفاده کند. فردی که به این باور رسیده تغییر دادنش حتماخیلی دشواره براش.،احتمالا بعد از بروز دوباره این نوع اتفاقات دچار دوگانگی میشود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا